درباره کتاب هنر خوب زیستن
گزیدهای جذاب از کتاب هنر خوب زیستن
نام کتاب: هنر خوب زیستن
نویسنده: رولف دوبلی
مترجم: امید کریم پور علی نصراللهی
ناشر: مهرگان خرد
قاعده اوج-پایان
همیشه ترجیح میدم صورتحساب هتل را همان ابتدای سفر پرداخت کنم با این کار اجازه نمیدهم که تعطیلات رمانتیک در پاریس را با خاطره صورتحسابی که در پایان اقامت پرداخت میکنم خراب کنم. «دنیل کانمن» برنده جایزه نوبل نام این پدیده را قاعده «اوج-پایان» میگذارد. شما بهترین و آخرین قسمت از تعطیلاتتان را یادتان میآید و باقی را فراموش خواهید کرد. به همین دلیل ازنظر روانشناسی «اول پرداخت کن بعد استفاده کن» این نوعی از حسابداری ذهنی است که زهر پرداخت کردن پول را میگیرد.
گاهی انعطاف ناپذیری خوب است.
سرمایهگذار افسانهای وارن بافت بر اساس اصول خود همواره مذاکره را رد میکند اگر میخواهید شرکتتان را به او بفروشید فقط یک فرصت دارید. بهطور دقیق شما فقط یکبار میتوانید به او پیشنهاد بدهید. بافت یا شرکت شما را به قیمتی که پیشنهاد دادهاید میخرد یا که تحت هیچ شرایط دیگری آن را نمیخرد. اگر قیمت آن بالا باشد دیگر فرصتی برای پایین آوردن آن ندارید. نه یعنی نه و همه این را میدانند بافت چنان شهرتی در انعطافناپذیری دارد که باعث میشود دریافت بهترین قیمت ممکن از همان ابتدا برایش تضمینشده باشد بدون آنکه کوچکترین زمانی را صرف چانه زدن کند.
لحظهای که به چیزی فکر میکنید هیچچیزی مهمتر از آن در زندگیتان وجود ندارد. دنیل کانمن
دایره شایستگی
«وارن بافت» از عبارتی خارقالعاده بهعنوان «دایره شایستگی» استفاده میکند. درون این دایره مهارتهایی وجود دارند که شما در آنها استادید. خارج از آن چیزهایی هستند که شما نسبت به آنها تنها اندکی آگاهی دارید یا اساساً چیزی از آنها نمیدانید. شعار بافت در زندگی این است دایره شایستگی خود را بشناسید و همیشه در محدوده آن بمانید. اندازه این دایره مهم نیست اما دانستن مرزهای آن حیاتی است. «تام واستون» بنیانگذار IBM سندی زنده برای این فرضیه است و خودش در این مورد گفته است: من نابغه نیستم تنها در بعضی قسمتها باهوشترم و من همیشه در اطراف همان قسمتها باقی میمانم. اگر بر دایره شایستگیتان تمرکز کنید، فراتر از فواید مادی به عواید احساسی میرسید. شما یک احساس بسیار گرانبهای استادی به دست خواهید آورد و همچنین کارآمدتر خواهید بود. بنابراین باید دایره شایستگی شما بهطور مشخص و واضحی ترسیمشده باشد. خوب! چطور یک دایره شایستگی ایجاد میکنید؟ گشتن و کلیک کردن در ویکیپدیا و یا داشتن یک مدرک دانشگاهی کافی نیست. این کار مستلزم زمان بسیار زیاد است. استیو جابز عاشق خوشنویسی و طراحی بود. گیتس دیوانه برنامهنویسی بود و وارن بافت اولین بار پولتوجیبیاش را در دوازدهسالگی به خرید سهام اختصاص داد. کسی امروز نمیگوید که گیتس جابز و بافت جوانیشان را تلف کردند. دقیقاً برعکس آنها دیوانه کارهای موردعلاقهشان بودند. متضاد دیوانه چیزی بودن و وسواس آن را داشتن از قضا نفرت نیست بلکه علاقه است. علاقه داشتن به چیزی درواقع معادل مؤدبانه گفتن این جمله است که اونقدرا هم عاشقش نیستم. چرا دایره شایستگی مفهومی تا این اندازه قدرتمند است؟ راز آن چیست؟ پاسخ ساده است: برنامهنویس بینظیر فقط دو یا سه یا ده برابر بهتر از یک برنامهنویس صرفاً خوب نیست! یک برنامهنویس بینظیر یک مسئله را در یکهزارم زمانی که یک برنامهنویس خوب به حل آن اختصاص میدهد، حل میکند. بنابراین وقتی در مورد درون و بیرون دایره شایستگی حرف میزنیم از تفاوتهای هزار برابری سخن میگوییم. نتیجه؟ خودتان را به خاطر کمبودها و ضعفهایتان سرزنش نکنید. اگر موقع راه رفتن به درودیوار میخورید پس یادگرفتن رقص را فراموش کنید. اگر کودکتان نمیداند که خطهایی که روی کاغذ کشیده گاو هستند یا اسب، رؤیای هنرمند شدنش را کنار بگذارید. حقیقت این است: اینکه شما در چه تعدادی از حوزهها متوسط یا زیر متوسط هستید، مطلقاً اهمیتی ندارد آنچه مهم است این است که شما در یک حوزه بسیار بالاتر از متوسط و در حالت ایدئال بهترین در دنیا باشید. یک مهارت خارقالعاده بر هزاران توانایی متوسط برتری دارد و هر ساعتی که درون دایره شایستگی خود صرف میکنید به هزاران ساعتی که در جای دیگر صرف میکنید میارزد.
داستان، فرمت رایج مغز برای ذخیره سازی اطلاعات
مغز انسان اغلب با کامپیوتر مقایسه میشود، این مقایسه درست نیست. کامپیوترها دادههای خام را با بهرهگیری از بیتها که کوچکترین واحدهای اطلاعاتی هستند ذخیره میکنند، اما مغز دادهها را نه بهصورت خام بلکه بهصورت فرآوری شده ذخیره میکند قالب موردعلاقه آنها برای به حافظه سپردن بیت نیست بلکه داستان است چرا؟ زیرا فضای ذخیرهسازی حافظه ما محدود به جمجمههایمان است. ۸۰ میلیارد سلول مغزی تعداد زیادی به نظر میرسد اما برای ذخیره کردن تمام چیزهایی که میبینیم میخوانیم میشنویم بو میکشیم یا احساس میکنیم این مقدار بسیار اندک است بنابراین مغز از یک ترفند ویژه فشردهسازی داده استفاده میکند: داستان. مغز چطور حقایق موجود را به هم میبافد و خاطره تولید میکند. آنها را در قالب یک داستان فشرده استوار و منطقی به هم پیوند میدهد. فشرده استوار و منطقی که در انگلیسی به آنها ۳c میگویند.
Compact
Consistent
Casual
فشرده: داستانها عموماً ساده و فاقد حفره هستند. داستان زندگی شما فشرده است. اگر یک نفر از شما بپرسد کی هستید؟ همیشه پاسخ مختصر و موجز بهصورت آماده دارید. این پاسخ ضمناً استوار است. چیزهایی که با داستان شما جور در نمیآید کاملاً فراموش میشوند و در نهایت داستان شما منطقی است. اعمال شما قابل درک است. یک رابطه آشکار علت و معلولی در آنها وجود دارد الف منجر میشود به ب و ب منجر میشود به پ و توالی رخدادها منطق و مفهوم دارد مغز ما این کار را به طور خودکار انجام میدهد.
سرزنش کردن دیگران و به خصوص پدر و مادرتان تاریخ انقضا دارد اگر هنوز و در آستانه چهل سالگی پدر و مادرتان را بابت مشکلاتی که دارید مقصر می دانید میتوان استدلال کرد که آنقدر نابالغ هستید که سزاوار این مشکلات هستید.
فعالیتهای ما دو جنبه دارد لذت و معنا.
داشتن رابطه جنسی، خوردن شکلات، تماشای تلویزیون، تعطیلات در چشمههای آب معدنی، وقتگذرانی با سرگرمی مورد علاقهتان، فعالیتهای لذت بخش است. شرکت در جنگ به خاطر میهن، تأسیس بیمارستان در آفریقا، جلوگیری از گرم شدن زمین و کمک کردن به یک پیرزن برای رد شدن از خیابان فعالیتهای با معناست اما کدام یک از اینها اهمیت دارد لذت بخشها یا با معناها؟ همانطور که هر نوع موسیقی دارای دو جنبه گام صدا و حجم صدا است هر لحظهای که تجربه میشود دو جز دارد یک جزء لذت بردنی یا لذت جویانه و یک جزء بامعنا. جزء لذت جویانه همان خوشی آنی است. جز با معنا اما به درک ما از اینکه آن لحظه تا چه حد هدفمند است برمیگردد. برای مثال خوردن شکلات دست کم برای بیشتر آدمها جزء لذت جویانه بزرگتر و جز با معنای کوچکتری همراه خود دارد، اما وقتی به یک پیرزن برای عبور از خیابان کمک میکنید نسبت میان این اجزا وارونه میگردد. توصیه میشود میان لذت و معنا میانهروی پیشه کنید و از افراط دوری کنید چرا؟ به این دلیل که مطلوبیت نهایی شما با نزدیک شدن بیش از حد به یکی از دو سر طیف کاهش خواهد یافت. شکلات، تلویزیون، رابطه جنسی به ترتیب پس از خوردن دو کیلو شکلات پس از ۲۴ ساعت تماشا و پس از پنجمین ارگاسم دیگر بی اثر میشوند. همینطور این که شبانه روز در حال نجات دنیا باشید و خود را از هرگونه لذتی محروم کنید قطعاً موجب شادی شما نخواهد شد. بهترین کار سوئیچ کردن هر از چندگاه مسیر به سوی معنا یا لذت است.
دفاع در برابر انتقادات کلامی
بدترین حملهها همانطور که احتمالاً تجربهاش را داشتهاید اغلب نه به صورت فیزیکی که کلامیاند. پس بگذارید به شما یک تاکتیک دفاعی یاد بدهم فرض کنید در جلسه هستید و فردی شروع میکند به بر زبان آوردن سخنهای تند در مورد شما. از او بخواهید کلمه به کلمه حرفهایش را تکرار کند. خواهید دید که در اکثر موارد فرد حمله کننده به شما عقب مینشید. رئیس جمهور صربستان «الکساندر ووچینیچ» یک بار در جریان یک مصاحبه از خبرنگاری که در وبسایتش به او توهین کرده بود خواست آن چه را خودش در وب سایتش نوشته بود با صدای بلند بخواند،روزنامه نگار مذکور خجالت زده شد و مصاحبه را زودتر به پایان برد.
دایره کرامت
فروختن روح؟ این یعنی چه؟ مشخصاً وارد کردن بعضی چیزها به مراودات مالی در تمام زمانها و برای تمام فرهنگها تابو محسوب میشود. نه قابل معامله است و نه میتوان آنها را در برابر پول فروخت. این چیزها مقدس و بی قیمتاند. اما برای اقتصاددانها هیچ چیزی بی قیمت نیست و چیزهایی که به آنها مقدس گفته میشود صرفاً قیمت بسیار بالایی دارند. کافیست پیشنهاد پول بسیار زیادی بدهید تا مالک آن چیز در برابر پیشنهادتان سست شود. این سؤال را از خود بپرسید آیا چیزهایی دارید که آنقدر برایتان مقدس باشند که حاضر نباشید آنها را به هیچ قیمتی حتی یک میلیارد دلار بفروشید پاسختان را در حاشیه صفحه بنویسید. در فهرست آن چه چیزهایی قرار دارند نامزدهای احتمالی عبارتند از زندگیتان، زندگی بستگان درجه یک و درجه دو، دوستان و شاید جان یک انسان در مورد سلامتیتان چطور، نظرتان در مورد عقایدتان چیست؟ آیا عقاید و باورهایتان قیمت مشخصی دارند در مورد وقتتان چه نظری دارید؟ توجه به اصولتان؟ آیا اصولی دارید که حاضرنباشید حتی در ازای میلیاردر شدن هم از آنها دست بکشید؟این اصول را درون دایره کرامت خود جای دهید و از آن خارج نشوید.
من نظری در بسیاری از زمینه ها ندارم!
پیشنهاد میکنم یک سطل خیلی پیچیده نزد خود داشته باشید تمام پرسشهایی که مورد علاقه شما نیستند قابل پاسخ دادن نیستند و یا پاسخ به آنها بسیار دشوار است را درون آن بیندازید. نگران نباشید هنوز موضوعات روزانه زیادی هست که میتوانید یا باید در مورد آنها اظهارنظر کنید. اخیراً خبرنگاری از من در مورد عقاید سیاسیام پرسید ظاهراً نویسنده بودن باعث میشود که صلاحیت پاسخ دادن به تمام سؤالات اساسی دنیا را پیدا کنید آیا من طرفدار دخالت بیشتر دولت هستم یا برعکس؟ به چشمانش نگاه کردم و گفتم نمیدانم. خودکارش را پایین گذاشت و واکنشش لبخندی توام با درد بود چرا که احتمالاً معنی این پاسخ ساده را درک نمیکرد. منظورتان از نمیدانم چیست پاسخ دادم در موردش به اندازه کافی فکر نکردهام؛ اما بالاخره باید در این مورد نظری داشته باشید. پاسخ دادم نه! این موضوع برای من در سطل خیلی پیچیده قرار دارد. اینکه مجبور نباشید در مورد همه چیز و همه کس نظری داشته باشید عمیقاً آزادی بخش است و نگران نباشید که بینظر بودن ممکن است نشانه ضعف فکریتان تلقی شود. اینطور نیست این نشانه هوش شماست. بی نظر بودن یک دارایی است. آن چه زمانه ما را تهدید میکند انفجار اطلاعات نیست انفجار نظرات است. موضوعات مورد علاقهتان را به دقت انتخاب کنید چرا باید اجازه بدهید که خبرنگارها بلاگرها و فعالان توییتر به شما دیکته کنند که به چه چیزی فکر کنید آنها رئیس شما نیستند. به شکل افراطی گزینشی عمل کنید باقی چیزها را به درون سطل خیلی پیچیده خود بیندازید. وقتی از شما خواستند که در مورد این چیز یا آن چیز قضاوت کنید از این کار خودداری کنید به طرز اعجاب آوری متوجه این نکته خواهید شد که زمین بدون اظهار نظرهای شما هم به دور خود میگردد.
ما و حسادت هایمان!
«گور ویدال» نویسنده امریکایی که به خاطر لحن و طنز تند و تیزش شهرت دارد در مصاحبه ای میگوید هر وقت یکی از دوستانم به موفقیت میرسد چیزی در درونم از بین میرود! او به احساسی اشاره میکند که هیچ کدام از ما دوست نداریم مبتلا شدن خود به آن را بپذیریم با وجود اینکه ممکن است گه گاهی به آن دچار شویم. این بیهودهترین و بی فایده ترین و زهردارترین احساسی است که ما داریم. حسادت. حسادت نقش به مراتب مهمتری در از بین بردن میزان رضایت شما از زندگی دارد. برای اینکه زندگی خوبی داشته باشید باید بتوانید این احساس را مدیریت کنید و بر آن غلبه کنید. ما به افرادی حسادت میکنیم که از نظر ویژگیهایی همچون سن، موقعیت شغلی، محیط و سبک زندگی شبیه ما هستند. بازیکنان تنیس خودشان را با بازیکنان تنیس دیگر مقایسه میکنند. مدیران ارشد با مدیران ارشد دیگر و نویسندهها با نویسندهها. شما هیچ وقت خودتان را با پاپ مقایسه نمیکنید به همین دلیل هیچ وقت به او حسادت نمیکنید. خودتان را با دیگران مقایسه نکنید و از یک زندگی عاری از حسادت لذت ببرید. از هر نوع مقایسه دوری کنید. قانون طلایی همین است. البته گفتن این حرف از عمل کردن به آن راحتتر است. در هیچ دورهای این همه آدم مشغول به مقایسه خود با این همه آدم دیگر نبودهاند. اینترنت حسادت را به بیماری همهگیر دنیای مدرن تبدیل کرده است. به همین دلیل وقتی خود را از رسانههای اجتماعی عقب میکشید باید سعی کنید در زندگی روزانه نیز دست از مقایسه خود با دیگران بردارید. اگر از قضا زندگی خودتان برای دیگران رشک برانگیز است فروتن و متواضع بمانید با این کار به سهم خودتان از دیگران در برابر سوزشهای ناشی از حسادت به زندگی خودتان محافظت میکنید. تواضع شما در حقیقت کمکی است از سوی شما برای تحقق اموری عالیتر. میگویند بزرگترین چالش در رسیدن به موفقیت ساکت ماندن است. همیشه در همسایگی شما در میان دوستانتان در رسانههای اجتماعی یا در حوزه کاریتان کسی وجود خواهد داشت که از شما عملکرد بهتری دارد. همیشه شخصی بزرگتر، بلندتر، قویتر، سریعتر، پولدارتر، بامزهتر، جوانتر، خوشتیپ تر، زیباتر با یک ماشین شیکتر و یک خانه بهتر وجود دارد. این را بپذیرید. هرچه زودتر بتوانید حسادت را از فهرست احساسات خود پاک کنید بهتر است.
قدم زدن درون دایره شایستگی
اگر میخواهید در جهت حل درد و رنجهای مردم در این سیاره قدمی بردارید پول اهدا کنید. فقط پول. احتیاج به صرف زمان نیست. پول. اگر یک پزشک اورژانس، کارشناس خنثی کننده بمب یا دیپلمات نیستید نیازی نیست به مناطق بحران زده سفر کنید. آدمهای زیادی اسیر توهم همین حماقتهای داوطلبانه میشوند. آنها فکر میکنند این کارهای داوطلبانه فایدهای دارد ولی در عمل وقت تلف کردن است. زمان شما به شکل معناداری در دایره شایستگیتان سرمایهگذاری شده است. چرا که در محدوده آن است که شما قادر خواهید بود به بیشترین میزان ممکن تولید ارزش کنید. ممکن است به یک صحرا بروید و پمپ آب وصل کنید ولی این کاری است که چاه حفرکن های محلی هم با هزینهای نصف شما میتوانند انجام دهند. در اصل شما دارید مانع کار آنها هم میشوید. فرض کنیم شما به عنوان یک نیروی داوطلب بتوانید روزی یک چاه حفر کنید اگر به جای این کار در دفتر کار خود بمانید و حقوقی که دریافت میکنید را به چاه کنهای محلی بدهید تا پایان روز شما موفق شدید صد چاه تازه حفر کنید. مسلماً کارهای داوطلبانه حس خوبی به شما میدهد ولی در اینجا وجود آمدن یک احساس خوب در شما مسئله اصلی نیست. متخصصان حرفهای که در آن مناطق حضور دارند (پزشکان صلیب سرخ یونیسف و غیره) خیلی بهتر از خودتان میتوانند از پولی که فرستادهاید استفاده کنند. پس بهتر است کار کنید و پول خود را در اختیار حرفهایها قرار دهید. من به انجمنهای خیریه و به مناطق محروم نمیروم چون کاری که آنجا باید انجام بدهم در دایره شایستگی من نیست.
توهم دانش
ما فکر میکنیم از همه چیز به اندازه کافی شناخت داریم مگر اینکه مجبور شویم آنها را توضیح دهیم در آن حالت است که متوجه میشویم شناخت ما چقدر کم است شما هم احتمالاً همین مشکل را دارید همیشه فکر میکرده آگاهیتان بیشتر از میزان شناخت واقعیتان است به این پدیده توهم دانش می گویند.
عمل کردن
توجه کنید میخواهم بزرگترین راز نویسندگی را برایتان فاش کنم بهترین ایدهها زمانی به ذهنتان میرسد که مشغول نوشتن هستید نه موقع فکر کردن. حتی اگر نویسنده هم نباشید این تمهید به کارتان میآید چرا که این موضوع در مورد تمام فعالیتهای انسان صدق میکند یک کارآفرین تا محصولاتش را تولید و عرضه نکند. هیچ وقت متوجه نمیشود آیا نتیجه کار موفقیتآمیز میشود یا خیر تا قبل از این کار هرقدر هم تحقیق کند باز فایدهای ندارد. یک فروشنده برای اینکه محصول خودش را به فروش برساند باید بارها صحبتهایش را اصلاح کند و با شکست مواجه شود با مطالعه راهنمای فروش محصول به جایی نمیرسد. والدین در اثر سر و کار داشتن روزانه با بچههای خود است که در بچه داری ماهر میشوند نه با مطالعه کتاب. نوازندگان در اثر تمرین زیاد به مهارت میرسند. نه با بحث درباره قابلیتهای سازهایشان. اگر میخواهیم به جایی فراتر از معلومات فعلیمان برسیم به جای ثابت ایستادن باید پیشروی کنیم باید عمل کنیم. نه اینکه به خود بپیچیم. اگر اطلاعات تازه میخواهید باید عمل کنید اگر فکر کردن را یک چراغ قوه جیبی در نظر بگیریم عمل کردن به یک نورافکن میماند. وقتی وارد عمل میشوید دیگر باید با خطر شکست دست و پنجه نرم کنید به همین دلیل فکر کردن و نظر دادن را همه مردم دوست دارند وقتی به چیزی فکر میکنید احتیاج نیست با واقعیت هم دست و پنجه نرم کنید به همین دلیل هیچ وقت شکست نمیخورید. عمل کنید حتی اگر با این کار خطر شکست را افزایش دهید. فکر کردن و عمل کردن دو روش کاملاً متفاوت برای درک دنیا است البته بسیاری از مردم آنها را با هم اشتباه میگیرند اگر میخواهید در بخش مطالعات کسب و کار به درجه استادی برسید داشتن مدرک مطالعات کسب و کار بهترین گزینه استولی اگر میخواهید در یک کسب و کار مشغول شوید این مدرک چندان به کارتان نمیآید اگر میخواهید استاد ادبیات شوید بهترین روش این است که ادبیات بخوانید ولی فکر نکنید با این روش به یک نویسنده خوب تبدیل میشوید.
لحظهای که به چیزی فکر میکنید هیچ چیزی مهمتر از آن در زندگیتان وجود ندارد. دنیل کانمن
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.